الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارند ه ها ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه ح: حق شناسی برای تزکیه نفس خ: خودداری برای تمرین استقامت د: دور اندیشی برای تحول تاریخ ذ: ذکر گوپی برای اخلاص عمل ر: رضایت مندی برای احساس شعف ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها س: سخاوت برای گشایش کار ها ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج ص: صداقت برای بقای دوستی ض: ضمانت برای پایبندی به عهد ط: طا قت برای تحمل شکست ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها غ: غیرت برای بقای انسانیت ف: فداکاری برای قلب های درد مند ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق گ: گذشت برای پالایش احساس ل: لیاقت برای تحقق امید ها م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک
مجید جلیلی
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 ساعت 09:36 ب.ظ
شبی که بغض عشق تمام وجودم را می فشرد و از بی همدمی دلم خراب شده بود به آسمانپناه بردم یک دفعه چشمم به ستاره ای اقتاد که جور دیگری به من چشمک زد و احساس کردممثل بقیه نیست پس او را به خانه ی زخم خورده ی دلم با تمام وجود دعوت کردم و ستارهدرخشید تمام شبم فقط با بودن آن ستاره روشن شد و پس از آن من هر روز آرزوی رسیدن شبرا می کردم به عشق دیدن آن ستاره حتی روزهای من هم رنگ شب گرفته بودند عاشق شب ومتنفر از روز شدم شبی که مثل هر شب برای دیدن ستاره بی قرار بودم هر چه نشستم نیامدنیمه شب بود و همه ی ستاره ها بودند جز ستاره ی من برای یک دم قلبم ایستاد و از ترسآنکه او را از دست داده باشم چشمهایم را بستم ناگهان صدای رعد و برق مرا به خودآورد چشمهایم را باز کردم با دیدن گریه ی آسمان طاقت نیاوردم بغض گلویم را فشردفریاد زدم دلم شکست گریه کردم شب بعد دوباره رفتم ولی این بارهم نه از ستاره خبریبود نه گریه ی آسمان فهمیدم اشک آن شب آسمان به خاطر رفتن ستاره بود برای همیشهآسمان که مادر آن ستاره بود چقدر راحت به رفتنش عادت کرد اما من هنوز که هنوز استشبها برای دیدن ستاره ام همان ستاره ی بی معرفت زیر آسمان جلوی نگاه تمسخر آمیزستارگان دیگر به خود برای آمدنش امید می دهم و میدانم هیچ گاه به رفتنش عادت نمیکنم و نگاهم بعد ار او به هیچ ستاره ای خیره نمی شود
مجید جلیلی
دوشنبه 12 تیرماه سال 1385 ساعت 09:30 ب.ظ