آیا می دانی که دل از جنس چیست ؟
سنگ خاراست یا که گلبرگی نحیف
اشکهایم تو می دانی که چیست ؟
می رود ارزان ز دستم اینچنین
دیدگانم سوی این دنیای پیر
آیا می دانی که در دنبال چیست ؟
دستهایم در لرزه و آشوب و شور
باز هم نمی دانی که در دستان کیست !!
گامهایم را نمی دانم چرا ؟
می فشارم روی این خاک سیاه
داد من در پرده ابهام من
آیا می دانی طنینش در کجاست ؟

اما می دانم که در آفاق دور
روزگارم غرق در جادو و سحر
شعله ای دارد فروزان در سپهر
شعله ای هم رنگ خون
حاصل افسون آن آفاق دور
سرنوشتی از دو رنگ است
هم سفید است هم سیاه
رنگ برف و رنگ خاک
اسم آن خاکستریست
رنگ بعد از آتش است
رنگ ابهام و سئوال
هم سفید است هم سیاه !!!

 
نظرات 1 + ارسال نظر
Marzieh جمعه 16 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:36 ب.ظ

سلام مجید
خیلی دلم گرفته بود اومدم اینجا وبلاگت رو خوندم یه کم آروم شدم.
نمی دونم تو هم غروب جمعه دلت می گیره یا نه؟
متن قشنگی نوشتی ...متنت خیلی به دلم نشست.
قلمت همیشه سبز باد.
همیشه پیروز و سربلند باشی
به امید دیدار
التماس دعا
یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد