بهتر زندگی کنیم

 
راز زندگی ، زیستن در آن است.
 
زندگی ما از میلیونها لحظه تشکیل شده است، که این لحظات در راه های مختلفی صرف میشوند.
 
بخشی از آن ، صرف جست و جوی عشق، صلح وهماهنگی و مابقی آن صرف زنده ماندن ما می شود .
 
اما هیچ لحظه ای بزرگتر و بهتر از زمانی نیست که زندگی را با همه شادیها و غمهایش کشف کنیم.
 
هر روز یک امکان جدید است، و زندگی کردن یک روز در یک زمان، ما را قادر میسازد که کاملا از زندگی لذت ببریم و آن را به طور کامل زندگی کنیم .
 
 
من دیدیم ، عابری دعا میخرید
و ثروت میفروخت
!
من دیدیم قلبی عشق گدایی میکرد
شاید گلی پژمرده باشد
...
شاید
لذتی بود در تبسم
لذتی بود در استشمام بهار
لذتی بود در لمس گلبرگ بنفشه
لذتی بود در نگاهی ، ژرف ، ژرفتر از ایمان
به آسمان
لذتی بود در درک سیاهی شب
لذتی بود در هم صحبتی شقایق
لذتی هست ... آری ، لذتی
عابرهای خیابان متروکه دل را صدا کنید ، آرام
بگویید دلم تنگ شده
بگویید ، دلم برای یک لبخند ، برای یک صدا ، تنگ شده
بگویید دلم برای ناله ی ساز ، عشوه رز ، لبخند بهار نارنج
برای استواری سپیدار ، برای آواز رود
دلم برای زندگی تنگ شده
بگویید ، بگویید
آرزوی عابران خیابان دل ، تن تقدیر را میلرزاند
بگوییدشان
کسی در شب ، صدایشان میکرد
بگویید

برگرفته از نیایش‌های شهید دکتر مصطفی چمران

 
من اعتقاد دارم که خدای بزرگ، انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می‏دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می‏بینیم که مردان خدا بیش از هرکس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده‏اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است، که گویی بندبند وجودش، با درد و رنج جوش خورده است، حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت، که نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب کبری را ببینید، که با درد و رنج انس گرفته است.
 
درد، دل آدمی را بیدار می‏کند، روح را صفا می‏دهد، غرور و خودخواهی را نابود می‏کند، نخوت و فراموشی را از بین می‏برد، انسان را متوجه وجود خود می‏کند.انسان گاه‏گاهی خود را فراموش می‏کند، فراموش می‏کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان، که در مقابل عالم و زمان، کوچک و ناچیز و آسیب‏پذیر است، فراموش می‏کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی‏پاید، فراموش می‏کند که جسم مادی او نمی‏تواند با روح او هم‏پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و قدرت می‏کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود، بی‏خبر از حقیقت تلخ و واقعیت‏های عینی وجود، به پیش می‏تازد و از هیچ ظلم و ستمی روگردان نمی‏شود. اما درد آدمی را به خود می‏آورد، حقیقت وجود او را به آدمی می‏فهماند، و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می‏کند، و دست از غرور کبریایی برمی‏دارد، و معنی خودخواهی و مصلحت‏طلبی و غرور را می‏‏فهمد و آن را توجیه می‏کند.
 
خدایا! تو را شکر می‏کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم.خدایا! تو را شکر می‏کنم که باران تهمت ودروغ و ناسزا را علیه من سرازیر کردی، تا در میان توفان‏های وحشتناک ظلم و جهل و تهمت غوطه‏ور شوم، و ناله حق‏طلبانه من در برابر غرش تندرهای دشمنان و بدخواهان محو و نابود گردد، و در دامان عمیق و پرشکوه درد، سر به گریبان فطرت خود فرو برم. و درد و رنج علی را تا اعماق روحم احساس کنم، علی بزرگ، علی نمونه، علی مظهر اسلام و عنایت و عبادت و محبت و ایمان و عشق و تکامل، که با تمام عظمتش، و با تمام درخشش خیره‏کننده‏اش، بیش از هر کس مورد تهمت و دروغ و ناسزا قرار گرفت، و بیش از هزاروچهارصد سال تاریخ، و هزارها عبرت روزگار، هنوز هم هجوم تبلیغات شوم طاغوتیان در اذهان اکثریت مسلمانان باقی نمانده است و شخصیت بی‏همتای این نمونه روزگار برای میلیون‏ها بشر ناشناخته مانده است.
 
خدایا! تو را شکر می‏کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم، و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم، و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته‏های نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم، و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس کنم.
 
خدایا! تو را شکر می‏کنم که تو مرا در آتش عشق گداختی، و همه موجودات و «خواستنی»ها را بجز عشق و معشوق در نظرم خوار و بی‏مقدار کردی، تا از کنار هر حادثه وحشتناک به سادگی و آرامی بگذرم. دردها، تهمت‏ها، ظلم‏ها، فشارها، و شکنجه ‏ها را با سهولت تحمل کنم.
 
خدایا! تو را شکر می‏کنم که لذت معراج را بر روحم ارزانی داشتی، تا گاه‏گاهی از دنیای ماده درگذرم، و آنجا جز وجود تو را نبینم و جز «بقا»ی تو چیزی نخواهم، و بازگشت از «ملکوت اعلی» برای من شکنجه‏ای آسمانی باشد که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را نرباید.
 
خدایا! اکنون احساس می‏کنم که در دریایی از درد غوطه می‏خورم، در دنیایی از غم و حسرت غرق شده‏ام، به حدی که اگر آسمان‏ها و زمین را و همه ثروت وجود را به من ارزانی داری به سهولت رد می‏کنم، و اگر همه عالم را علیه من آتش کنی، و آسمانی از عذاب بر سرم بریزی و زیر کوه‏های غم و درد مرا شکنجه کنی، حتی آخ نگویم، کوچکترین گله‏ای نکنم، کمترین ناراحتی به خود راه ندهم، فقط به شرط آنکه ذکر خود را، و یاد خود را و زیبایی خود را از من نگیری، و مرا در همان حال به دست بلا بسپاری، به شرط آنکه بدانم این بلا از محبوب به من رسیده است تا احساس لذت کنم، و همه دردها و شکنجه‏ها را به جان و دل بخرم، و اثبات کنم که عزت و ذلت دنیا برای من یکسان است، لذت و درد دنیا مرا تکان نمی‏دهد و شکست و پیروزی مادی در من تأثیری ندارد.
 
خوش نداشتم و ندارم، که دوستانم و بزرگان به خاطر دوستی و محبت از من دفاع کنند، و مرا از میان توفان بلای حوادث نجات دهند، خوش نداشتم که رحمت و شفقت دوستان و مخلصین را برانگیزم، و از قدرت معنوی و مادی آنان در راه هدف مقدس خویش استفاده کنم.اما همیشه می‏خواستم که شمع باشم و بسوزم و نور بدهم و نمونه‏ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم؛ می‏خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. می‏خواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم، می‏خواستم فریاد شوم و زمین و آسمان را با فداکاری و ایمان و پایداری خود بلرزانم، می‏خواستم میزان حق و باطل باشم، و دروغ‏گویان و مصلحت‏طلبان و غرض‏ورزان را رسوا کنم، می‏خواستم آن‏چنان نمونه‏ای در برابر مردم بوجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند، و طریق مستقیم، روشن و صریح و معلوم باشد، و هر کس در معرکه سرنوشت، مورد امتحان سخت قرار نگیرد و راه فرار برای کسی نماند.اما همیشه آرزو داشتم اگر دوستانم می‏خواهند از من دفاع کنند، به خاطر حق دفاع کنند، نه به خاطر محبت و دوستی، اگر به هدف من علاقمندند، به خاطر طرفداری از حق باشد، نه رحم و شفقت به دوستی دل‏سوخته و رنج‏دیده که احیاناً کسب قلب او ثواب داشته باشد.
 
خدایا! هدایتم کن! زیرا می‏دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا می‏دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانه‏ای است.
خدایا! ارشادم کن که بی‏انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بی‏احترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه‏گرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل توفان‏ها هستم، به من دیده‏ای عبرت‏بین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند می‏دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.
خدایا! می‏خواهم فقیری بی‏‏نیاز باشم، که جاذبه‏های مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکش‏های پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد می‏سوزد، قلبم می‏جوشد، احساسم شعله می‏کشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می‏زند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.خسته‌‏ام، پیر شده‏ام، دل‏شکسته‏ام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس می‏کنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع می‏کنم، و می‏خواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا! به سوی تو می‏آیم، از عالم و عالمیان می‏گریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
 

روایات علی (ع)

 حضرت علی (ع) روایت شده که فرمودند:
از تورات 12 آیه برگزیدم و به عربی بازگرداندم و روزانه سه نوبت در آنها می‌نگرم:
 
آیه نخست: یابن آدم، تا آن هنگام که تحت قدرت و سلطنت منی، از شکوه هیچ‌کس پروا مکن و بدان که قدرت و سلطنت من بر تو همیشگی و جاودان است.
 
آیه دوم: یابن آدم، تا آنگاه که خزینه‌ها از ارزاق پر دارم از نرسیدن روزی خویش میندیش وبدان که خزاین من پیوسته پر خواهد ماند.
 
آیه سوم: یابن آدم، تا آن زمان که مرا توانی یافت، به هیچ‌کس دیگر دل مبند و بدان که هر وقت مرا جویا شوی، نیکوکار و نزدیک به خود خواهی یافت.
 
آیه چهارم: یابن آدم، به حق خودم سوگند که من دوستدار توام، پس به حقی که بر تو دارم سوگندت می‌دهم که دوستدار من باش.
 
آیه پنجم: یابن آدم، تا آن وقت که هنوز از صراط نگذشته‌ای، از خشم من ایمن منشین.
 
آیه ششم: یابن آدم، همه چیز را به خاطر تو آفریدم و ترا به خاطر عبادت خود، پس مباد که در راه آنچه برای تو آفریده‌ام از آنچه تو را برای آن آفریدم در گذری
 
آیه هفتم: یابن آدم، ترا از خاک و پس از آن از نطفه و علقه و مضغه ساختم و آفرینش تو مرا رنجی و دشواری نداشت، اینک پنداری که از رساندن قرص نانی به تو در رنج و دشواری شوم
 
آیه هشتم: بابن آدم، محض خاطر خویش بر من آشفته می‌شوی، لیکن به خاطر من بر خود خشمگین و آشفته نمی‌گردی؟
 
آیه نهم: یابن آدم، روزی تو بر من فرض است و مرا نیز بر تو فرایضی است، لیکن (بدان که) اگر در انجام فرایض نسبت به من سرپیچی کنی، من نه آنم که از فرض و عهده خویش سر باز پیچم
 
آیه دهم: یابن آدم، هرکس ترا برای خودش می‌خواهد، اما من ترا برای خودت خواهانم، پس از من مگریز
 
آیه یازدهم: یابن آدم، اگر به آنچه روزیت کرده‌ام، راضی و خشنود باشی، جان و تن خویش را در آسایش و راحتی نهاده‌ای و انسانی سزاوار و ستوده‌ای، لیکن اگر به قسمت من رضا ندهی، چنان دنیا را بر تو مسلط سازم که چونان حیوان وحشی بادیه پیمایی حیران و سرگردان گردی و به هر حال بر فزون تر از آنچه روزی مقسوم تو کرده‌ام، دست نخواهی یافت و انسانی ناسزاوار و ناشایسته‌ای
 
آیه دوازدهم:هرگاه در برابر من به بندگی ایستادی، چنان باش که بنده‌ای خاکسار در برابر پادشاهی شکوهمند ایستاده است و چنان باش که در منظر خویش مرا می‌یابی، که اگر تو مرا نتوانی دید، من ترا می‌بینم