پسر ماندانا و کمبوجیه با شما سخن میگوید
هرگز از پندِ پیران و دلالتِ خردمندان
پرهیز نکردهام
هرگز در قضاوتِ خویش
به گفته ی بی اعتمادِ آدمیان
بسنده نکردهام.
دلالت بر آدمی
داناییِ بسیار میطلبد.
هرگز به اهل تردید اعتماد نکرده ام
هرگز به اهل غیبت اعتماد نکرده ام
هرگزبه واژهچرانِ چاپلوس اعتماد نکرده ام
چنین نباشد که پرگویان را دوست بدارم
او که تنها به سخن گفتن شادمان شود
غمگین ترینِ شماست.
غافل و آسوده باش
همچوم کم که هرگز از تولدِ تاریکی نترسیده ام
زیرا نور همیشه در قفایِ ماست.
پس گفت و گو کنید به اندازه،
گفت و گو کنید به شادی،به اعتماد،به بزرگی.
دوزخ شما تنها بدگمانی شماست.
یهودی دورغگو و مسلمان درستکار
مخبرالسلطنه هدایت ماجرایی را نقل می کند که هرچند با توجه به تاسیس دادگستری و ... در زمان رضاشاه؛ پذیرش چنین داستانی بسیار سخت است ولی از آنجاییکه هدایت خود از نزدیکان رضاشاه بوده است؛ به هر حال ممکن است:
یهودیی سیصد تومان گم کرده بود؛ مسلمانی پیدا. به قوت ایمان بُرد به شهربانی داد. یهودی برای اینکه مُشتُلقی ندهد گفت پول من پانصد تومان بود. کشمکش شد. شاه طرفین را خواست. به حضور رفتند. به یهودی فرمودند چه گم کرده ای؟ گفت پانصد تومان.به مسلمان گفت چه پیدا کرده ای؟ گفت سیصد تومان. فرمودند این سیصد تومان مال تو( مسلمان) پانصد تومان یهودی هم هروقت پیدا شد برود بگیرد!!!
تمام مطالب وبلاگ شما را میخوانم و خوانده ام و فقط نتیجه اینکه هر روز بیشتر به شما علاقه مند میشوم و باز هم تو را مانند روز اول دوست دارم ...