عاشقانه ها
قصه بی پایان دل من
آخه چه جور دلت اومد
تنهام بذاری و بری
آخه مگه حرفی زدم
زخم زبونی من زدم
آره همه اش بهونه بود
مسئله یار دیگه بود
دلت هوایی شده بود
کارم از کار گذشته بود
برو با یارت عزیزم !!
رها کن این تن منو
الهی صد سال بشه!!
عشق قشنگت عزیزم
اما یه قول بهم بده یارتو تنها نذاری
که مثل من اسیر بشه
آواره از خونه بشه
من یه قول بهت میدم
یک روز فراموشت کنم
قلبمو سنگیش بکنم
عشقتوخاکستر کنم
اگه یه روز خواستی گلم
کسی رو نفرینش کنی
بگو مثل من بشه
زجر جدایی بکشه
برو با یارت عزیزم !!
رها کن این تن منو
الهی صد سال بشه!!
عشق قشنگت عزیزم
رها کن این تن منو
رها کن این تن منو
خدایی وبلاگه خوبی داری..
امیدوارم آخره غصه ات خوش باشه