میتوانم با واژه ی خوشبختم...
تمام اشکهایم را مخفی کنم..
میتوانم با لبخندی بگویم
آری ...
آسمان به وسعت صداقت های سوخته زیباست...
و چشمه های خشکیده پاکی ...هنوز هم جاری ست...
آری،میتوانم بار دیگر ....دور واژهای بارانی ام را خط بکشم.....
و خودم،وجودم ...را زیر هزاران واژه فریب دهم...
آری ...میتوانم....میتوانم....
ولی دوست عزیزم....میدونی که من از فریب واژها خسته شدم...من اگه
اینجا شاد باشم...و چتر بارونیم رو از نگام دور کنم...دیگه واژها با من بیگانه
میشن....اون وقت دیگه من تنهاترین نیستم....من خسته ترین میشم..که با
هر بار نفس کشیدن...آرزوی پرواز رو دارم به یه آسمون دیگه....
هیچ مهم نیست..گر نباشم...هیچ...
هیچ مهم نیس گر پر شکسته ...پرواز کنم...
هیچ مهم نیست که قانون تلخ هستی باز ستوهای وجودم را در برابر هیچ
بلرزاند........هیچ مهم نیست...