التماس

به نام او که موسیقی کیهانی را عاشقانه می نوازد

 
خدا جون حالا که ما رو به خودت عادت دادی ... حالا که ما رو آفریدی ... حالا که تا اینجا با همه گناهان ما و خوبی های خودت با ما راه اومدی ... حالا که اونقدر به حضورت عادت کردیم که وقتی احساس می کنیم یه لحظه پیشمون نیستی اشک تو چشامون جمع میشه
 
عیوووووون
 
 ... حالا که شیطان داره در دنیا بیداد می کنه ... با این که می دونم خیلی گناهگارم ... اما ... اما کمکم کن تا رسالتم رو زودتر به سر منزل مقصود برسونم ...
خدا تو به ما بخشندگی یاد دادی ... تو یادمون دادی هر آنچه داریم رو برای دیگران بزاریم ... اگر انسانیتی در ماست از روح و وجود پر عظمت توست ... خدا می دونم گناهکارم ... می دونمممممممممممممممم ... از همه انسان های دنیا گناهکارترم ... اما حالا که برگشتم ... حالا که دارم با التماس خودم رو به درگاهت پرتاب می کنم ... حالا می خوام یک بار دیگه ببخشی ...
 
eyes-as3-7
 
 به همه بندگانت بهترین ها رو ببخش ... خدا جون تو همیشه استاد بودی در شرمنده کردن بنده هات ، می خوام ازت ... خیلی چیزا می خوام ... می خوام همه مریض ها رو شفا بدی بابا تو خدایییییییییی تو بخشنده ایی ... من نیازمندتم و در اوج بی نیازی هم گدایی بیش در درگاهت نیستم ... ببخش ... التماست می کنم ... ببخش ...
 
eyes-as-6-6
نظرات 1 + ارسال نظر
مرضیه پنج‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 03:45 ب.ظ

امید را در سراب محبت به خاک سپرده‌اند.
و محبت را در گرداب نفرت غرق نمودند.
چه گم‌شدگانی که آمدند، بی‌آنکه دوباره پیدا شوند،
ساکت و مبهم، غروب کردند، بی‌آنکه طلوعی داشته‌باشند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد