شکست نیاز
آتشی بود وفسرد
رشته ای بود و گسست
دل چو از بند تو رست
جام جادویی اندوه شکست
آمدم تا بتو آویزم
لیک دیدم که تو آن شاخه ی بی برگی
لیک دیدم که تو بر چهره ی امیدم
خنده ی مرگی
وه چه شیرینست
بر سر گور تو ای عشق نیازآلود
پای کوبیدن
وه چه شیرینست
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در به روی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
بخدا
سایه ی ابر و لب کشت اینجاست
او همان به که نیندیشی
بمن و درد روانسوزم
که من از درد نیاسایم
که من از شعله نیفروزم
فروغ فرخزاد