عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینائی
اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه است و از روی بصیرت روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است و
دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد،همگام باآن اوج می یابد.
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن!
عشق زیبائیهای دلخواه را در معشوق می آفریند
و دوست داشتن زیبائیای دلخواه را در دوست می بیند!
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است.اگر دوری به طول انجامد ضعیف میشود،
اگر تماس دوام یابد به ابتذال میکشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب
و "دیدار و پرهیز" زنده و نیرومند میماند!
عشق رو به جانب خود دارد.خودخواه است و حسود و معشوق را برای خویش می پرستد!
عشق به سرعت به کینه و انتقام بدل میشود اما دوست داشتن را به آن سو راهی نیست.